صبحونه برا عشقم

ساخت وبلاگ
امروز بابایی رو دعوت کردم صبحونه ، دلم میخاست یه صبحونه خوب باشه و بابایی بیچاره هم از هر چیزی یه کوچولو خورد و اسهال گرفت

صبح 9 و نیم اومد تا 11 و نیم رفتیم که به جلسه برسه 

ولی همین دو ساعت خوب بود خیلی

دوباره کم کم حس خوب اون موقع ها که خیلی همو دوست داشتیم داره برمیگرده و یه مدت انگار کم رنگ شده بود

سرم دد میکنه و هر چی هم قرص میخورم انگار بهتر نمیخاد بشه

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 37 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 2:33