ناراحتم

ساخت وبلاگ
سلاااام امروز اول هفتس و من و باباییم پیش هم بودیم نهار  امروز رفتم داروخونه و به حرفش گوش دادم و داروهامو گرفتم و گفت فردا سورپرایزم میکنه امروز ماشین وش رو دادن بعد از دو هفته بی ماشینی سختش بود خیلی ناراحتم...ادامه مطلب
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 56 تاريخ : شنبه 8 دی 1397 ساعت: 5:33

سلام  چقدر اتفاق و ها افتاد پایان نامه رو دفاع کرد و روزای قبل از دفاع چقدر رفتین دانشگاه و پیش اون افراد مسخره پشت میز دانشگاه که یه مشت عقده ای هستن و چقدر طول کشید یه کدرفتن  بالاخره پنج شنبه دفاع کر ناراحتم...ادامه مطلب
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 53 تاريخ : شنبه 8 دی 1397 ساعت: 5:33

امروز ظهر اومدیم پیش هم و تا دو و نیم بودیم خوب بود خیلی

عصر چون ماشینش تعمیرگاهه با ماشین بابا اومد و فانوس هوا کردیم و رفت و رفت تو هوا و خیلی قشنگ بود

من دفعه اول بود میدیدم و پریدم بغلش و حال داد خیلی خیلی زیاد

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 46 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 5:47

دیروز ظهر اومدیم پیش هم و نیم ساعت همو گم کردیم چون گوشیش خاموش بود و من نتونستم پیداش کنم در صورتی که دم مترو بود

بعد رفتیم خونه و تا دو ساعت پیش هم بودیم و رفتیم تا عصر که رفتم دنبالش و یه سری به ماشین زد که فقط رنگش مونده و رفتیم کتاب بخریم که نداشت و بعد رفتیم خونه و تا 7 پیش هم بودیم 

قرار شد امروز صبح برم اداره پیشش و بعد یه سری کارا داریم حالا به کدوم برسیم نمیدونم

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 47 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 5:47

زهی رویت بهار زندگانی 
به لعلت زنده، نام بی‌نشانی 
دو روزی شوق اگر از پا نشیند 
شود ارزان متاع سرگرانی 
بدآموز هوس عاشق نگردد 
نمی‌آید ز گلچین باغبانی 
تجلی سنگ را نومید نگذاشت 
مترس از دور باش لن‌ترانی 
شراب کهنه و یار کهن را 
غنیمت دان چو ایام جوانی 
اگر عاشق نمی‌بودیم صائب 
چه می‌کردیم با این زندگانی؟ ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 3:48

سلام چن روز نشد بیام اخه حسابی وضع نت و .. داغونهیه کانال راه انداخته بودیم و داشتیم فعالیت میکردیم که زدن داغونش کردن و اعصاب مصاب نداریم تا نت وصل میشه باید ببینیم میشه یه مطلب گذاشت یا ن  نمیدونم واقعا به کجا چنین شتابان ؟؟؟ تهش که چی؟ چی قرار بشه مردم اعتراض دارن به گرونی و این وسط یه عده از کار و زندگی هم افتادن الان که ساعت سه و نیم عصر پنج شنبه است و فهمیدم که براش دردسر درست شده برا کانال و گروه و ... خدایا تحمل حدی داره صبر اندازه ای داره  صبح دیدمش و پیش هم بودبم و یک کم ازش ارامش گرفتم  کاش میشد من بهش آرامش بدم ناراحتم...ادامه مطلب
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 13:37

چن روز پیش تصادف بدی کرد و ماشین یه طرف داغون شد

حس بدیه ماشین خراب باشه

دیروز رفت دنبال بیمه و دانشگاه و ... و منم فعلا باهاش قهرم

نمیدونم تا کی چون حتی با اینکه اعصاب منو خورد کرده بود باز تو حرفاش بیشتر از قبل اعصابمو به هم ریخت 

اگه بیشتر از امروز طول بکشه نمیدونم چی بشه

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 52 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 23:59

امروز اومد مدرسمون برا گرفتن عکس با بچه ها 

بعدش قرار بود بریم دانشگاه که استاد نبود و رفتیم خونمون و جاتون خالی یه کباب دبش خوردیم و بعد هم یک کم خوابیدیم 

سرش شلوغ بود و شلوغ تر شده برا کانال

منم هی مطلب جمع میکنم برا کانال که یک دونش هم نمیخونه خخخخ

بالخره تو گروه هماهنگی و ایده کانال عضوم کرد و امروزم حسابی دعوام کرد که چرا اینقدر حرف زدی و ...

کارا پایان نامه داره تموم میشه خدا بخاد 

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1396 ساعت: 2:04

امروز صبح اومدیم پیش هم و بهدش من ظهر رفتم مواد آش دونی رو خریدم که درست کنم براش کاش مث اش مامانش بشه  قرار شده بود فردا بیاد و بعد گفت به کار دیگه داره که من خیلی عبصانی شدم و بعد توضبح داد که حلش کرده و اصن من اشتباه میکردم و حتی قرار  ما براش مهم تر هم بوده الان فک کنم هنوز جلسه اس  دیروز قرار شد من باهاش جلسه ها رو برم و اروم بشینم ولی چون انروز عبصانی شدم و بعد بابایی مهربونی کرد و منو اروم کرد دیگه جلسه نرفتم  اش درست شد و بد نشد  نمیدونم حالا اصن باید چه جوری باشه چون تا حالا نه خوردم و نه دیدم ناراحتم...ادامه مطلب
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 57 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 2:06

خیلی انروز روز خوبی بود طهر اومدیم با هم نهار خوردیم و تا عصر بود و کارا کانال رو میکرد خوب بود خیلی که کنارش بودم و کاراش رو میکرد عصرش یک کم خوابیدیم و بعد کاراش رو کرد و راستی یه صوت هم از من پر کرد بعد درست کنه با هم اهنگ شب یلدا پیدا کردیم  عصرش میخواس فانوس ببره رو هوا که وقت نشد دیگه  مرغ ها رو برد از خونمون چون تخم ها رو میخوردن و گفت کبوتر میاره برام دو جفت ، کاش جوجه کنن وقتی اورد  دو روز با هم هی قهر و آشتی بودیم و امروز تموم شد و اشتی اشتی شدیم به کوری چشم دشمنا چقدر حس خوبی بود براش غدا عصر داغ کردم و دوباره چایی تازه دم خوردیم و عصر که تو بغلم گرفت خیلی حس خوبی بود هر چقدر هم دعوام کنه و ..  باز خود بابایی که آرومم میکنه و همه دنیا هم بیان نمیشه که نمیشه و گفت چون دوستت دارم و دخیم هستی و عاشقتم مجبورم بعضی وقتا دعوات کنم وگرنه محلت نمیذاشتم  یه تیکه از فیلم مارمولک رو دیدیم با هم  اهان یه چیز جالب میز لب تاب درست کرد با در کابینت خیلی جالب بود و ابتکاری سرم درد میکنه از دیروز تا حالا و کلی ماساژش داد ناراحتم...ادامه مطلب
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 65 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 2:06