از دیروز عصر یک کم اعصاب نداشت و حوصله نداشت
بلالی خریده بود که وقت نمیشد درست کنه و قرار شد فردا درست کنیم
یک کم از دو روز پیش که همو ندیدیم تعریف کردیم و بعدشم آبهای خلیج فارس خخخخ
فداش بشم که بابایی من بهترین بابایی دنیاس هر وقت هر کاری داشتم و هر چی میخاستم بهم داده و برام انجام داده
تا 7 و نیم پیش هم بودیم و بعدش رفت یک کم خرید برا مغازه داشت انجام بده
کلی عصرش بوسم کرد البته نه به اتدازه پنج شنبه
دلم براش تنگ میشه تا جدا میشم ازش
ناراحتم...برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 31