رفتن به روستا و جنگل و ..

ساخت وبلاگ
ساعت حدود نه زنگ زد که میره کاراش رو میکنه و حدود دو ساعت دیگه تموم میشه و منم فرار کردم و اومدم پیشش

تو راه بهم زنگ زد کجاییی و وقتی رسیدم خونه دیدم برام آب میوه گرفته 

فداش شم ، مرسییی 

براش اسکارلت رو تعریف کردم و کلی حرف زدم و در مورد یه سری چیزا با هم حرف زدبم 

با صبر به همه حرفتم گوش داد و بعد هم کلی بغلم کرد و بوسم کرد 

گفت کاش میشد دو تایی با هم بریم یه جا دور مثلا یه روستایی تو یه جنگل و من گفتم یا یه جا تو ساحل لب دریا 

باورم نمیشد اینقدر منو دوس داره 

این حرفش به دلم نشست

بعد از ظهر جلسه داره با چن نفر و هنوز تنون نشده که ببینم چی شد 

کاش به جاهای خوبی برسه تو جلسه

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1396 ساعت: 15:55